کلمه جو
صفحه اصلی

عسجر

لغت نامه دهخدا

عسجر. [ ع َ ج َ ] ( ع اِ ) نمک. ( منتهی الارب ). ملح. ( اقرب الموارد ) ( مخزن الادویة ).

عسجر. [ ع َ ج َ ] ( اِخ ) جایگاهی است در نزدیکی مکه. و برخی آن را محرف عسجد دانسته اند. ( از معجم البلدان ). و رجوع به عسجد ( اِخ ) شود.

عسجر. [ ع َ ج َ ] (اِخ ) جایگاهی است در نزدیکی مکه . و برخی آن را محرف عسجد دانسته اند. (از معجم البلدان ). و رجوع به عسجد (اِخ ) شود.


عسجر. [ ع َ ج َ ] (ع اِ) نمک . (منتهی الارب ). ملح . (اقرب الموارد) (مخزن الادویة).



کلمات دیگر: