کلمه جو
صفحه اصلی

صلیقی

لغت نامه دهخدا

صلیقی. [ ص َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به صلیق.

صلیقی. [ ص َ ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن عبداﷲبن قاذویة البزاز، مکنی به ابی الفضل و معروف به ابن العجمی. وی به بغداد رفت و از ابوجعفر محمدبن احمدبن مسلمة المعدل و ابوالحسین احمدبن محمدبن بقور و جز این دو حدیث شنید.به خط وی یافت شد که مولد او به سال 431 هَ. ق. به صلیق بوده است و در دوازدهم صفر 511 هَ. ق. درگذشت و در تربت مصلی بواسط مدفون است. ( معجم البلدان ).

صلیقی . [ ص َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن عبداﷲبن قاذویة البزاز، مکنی به ابی الفضل و معروف به ابن العجمی . وی به بغداد رفت و از ابوجعفر محمدبن احمدبن مسلمة المعدل و ابوالحسین احمدبن محمدبن بقور و جز این دو حدیث شنید.به خط وی یافت شد که مولد او به سال 431 هَ . ق . به صلیق بوده است و در دوازدهم صفر 511 هَ . ق . درگذشت و در تربت مصلی بواسط مدفون است . (معجم البلدان ).


صلیقی . [ ص َ ] (ص نسبی ) نسبت است به صلیق .



کلمات دیگر: