کلمه جو
صفحه اصلی

عسجدیه

لغت نامه دهخدا

( عسجدیة ) عسجدیة. [ ع َ ج َ دی ی َ ] ( ع اِ ) شتربچگان بزرگ. ( منتهی الارب ). فصیل های بزرگ. ( از اقرب الموارد ). || شتر زربار. ( منتهی الارب ). شترانی که بار طلا و زر دارند. ( از اقرب الموارد ). || برنشستنی ملوک ، و آن شترانند که جهت نعمان بن منذر بیاراستندی. ( منتهی الارب ). رکاب و شتران پادشاهان ، و آن در اصل شترانی بودند که برای نعمان زیور میشدند. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عسجد شود. || ( اِخ ) فَرَسی است. ( از اقرب الموارد ). اسبی است از اولاد دیناری. ( منتهی الارب ).

عسجدیة. [ ع َ ج َ دی ی َ ] ( اِخ ) نام آن در شعر أعشی آمده است و آن را بازار طلافروشان و زرگران دانسته اند، و برخی آن را آبی دانسته اند ازآن ِ بنی سعد. ( از معجم البلدان ).

عسجدیة. [ ع َ ج َ دی ی َ ] (اِخ ) نام آن در شعر أعشی آمده است و آن را بازار طلافروشان و زرگران دانسته اند، و برخی آن را آبی دانسته اند ازآن ِ بنی سعد. (از معجم البلدان ).


عسجدیة. [ ع َ ج َ دی ی َ ] (ع اِ) شتربچگان بزرگ . (منتهی الارب ). فصیل های بزرگ . (از اقرب الموارد). || شتر زربار. (منتهی الارب ). شترانی که بار طلا و زر دارند. (از اقرب الموارد). || برنشستنی ملوک ، و آن شترانند که جهت نعمان بن منذر بیاراستندی . (منتهی الارب ). رکاب و شتران پادشاهان ، و آن در اصل شترانی بودند که برای نعمان زیور میشدند. (از اقرب الموارد). و رجوع به عسجد شود. || (اِخ ) فَرَسی است . (از اقرب الموارد). اسبی است از اولاد دیناری . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: