کلمه جو
صفحه اصلی

طواعیه

لغت نامه دهخدا

( طواعیة ) طواعیة. [ طَ ی َ ] ( ع اِمص ) طاعت و بندگی. گویند: فلان ٌ حسن الطواعیة لک ؛ ای حسن الطاعة. ( منتهی الارب ). فرمانبرداری. ( دهار ) : و دیار آن را از جور و ظلم ظلمه ختائی مصفی چه از طواعیت ِ طواغیت پرستان ملول گشته بودند. ( جهانگشای جوینی ). در اظهار ایلی و طواعیت و استظهار بمتابعت و مبایعت بندگی حضرت. ( جهانگشای جوینی ). و فرّ دولت روزافزون جباران و متکبران طواغیت را در قبضه طواعیت و فرمان منقاد. ( جهانگشای جوینی ). تامگر بمدارا و مجاملت پیش آید و انقیاد و طواعیت را از تصاریف زمان سایه بان سازد. ( جهانگشای جوینی ). این دلیلی تمام است بر قهر و تنفیذ احکام و طواعیت لشکرو انقیاد عسکر. ( جهانگشای جوینی ). و در امثله ای که به اطراف میفرستاده است و ایشان را به طواعیت میخوانده چنانکه رسم جبابره بوده است. ( جهانگشای جوینی ).

طواعیة. [ طَ ی َ ] (ع اِمص ) طاعت و بندگی . گویند: فلان ٌ حسن الطواعیة لک ؛ ای حسن الطاعة. (منتهی الارب ). فرمانبرداری . (دهار) : و دیار آن را از جور و ظلم ظلمه ٔ ختائی مصفی چه از طواعیت ِ طواغیت پرستان ملول گشته بودند. (جهانگشای جوینی ). در اظهار ایلی و طواعیت و استظهار بمتابعت و مبایعت بندگی حضرت . (جهانگشای جوینی ). و فرّ دولت روزافزون جباران و متکبران طواغیت را در قبضه ٔ طواعیت و فرمان منقاد. (جهانگشای جوینی ). تامگر بمدارا و مجاملت پیش آید و انقیاد و طواعیت را از تصاریف زمان سایه بان سازد. (جهانگشای جوینی ). این دلیلی تمام است بر قهر و تنفیذ احکام و طواعیت لشکرو انقیاد عسکر. (جهانگشای جوینی ). و در امثله ای که به اطراف میفرستاده است و ایشان را به طواعیت میخوانده چنانکه رسم جبابره بوده است . (جهانگشای جوینی ).



کلمات دیگر: