( مصدر ) ۱ - شور و غوغا انداختن فریاد و هیاهوی بر آوردن ۲ - آشوب بر پا کردن .
غلغله افکندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غلغله افکندن. [ غ ُغ ُ ل َ / ل ِ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) یا غلغله فکندن ، شور و غوغا افکندن. فریاد و هایهوی برآوردن. غریو کردن. بانگ و آواز برآوردن. غلغله انداختن :
خیمه ازین دائره بیرون فکن
غلغله در عالم بی چون فکن.
خیمه ازین دائره بیرون فکن
غلغله در عالم بی چون فکن.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
رجوع به غلغله انداختن و غلغل افکندن و غلغل انداختن شود.کلمات دیگر: