اطاعت کردن . فرمان کردن
فرمان نمودن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فرمان نمودن. [ ف َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) اطاعت کردن. فرمان کردن :
این سبب ها چون به فرمان تو بود
چاره جو هم مر تو را فرمان نمود.
این سبب ها چون به فرمان تو بود
چاره جو هم مر تو را فرمان نمود.
مولوی.
رجوع به فرمان کردن شود.کلمات دیگر: