آن که فرمان براند و حکم او را دیگران گردن نهند .
فرمان ران
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فرمان ران. [ ف َ ] ( نف مرکب ) آنکه فرمان براند و حکم او را دیگران گردن نهند :
عید تو فرخ و ایام تو ماننده عید
خلق فرمان بر و تو بر همگان فرمان ران.
تو فرمان رانی و فرمان خدا راست.
عید تو فرخ و ایام تو ماننده عید
خلق فرمان بر و تو بر همگان فرمان ران.
فرخی.
ز قدرت درگذر قدرت قضا راست تو فرمان رانی و فرمان خدا راست.
نظامی.
رجوع به فرمان شود.کلمات دیگر: