کلمه جو
صفحه اصلی

شجعاء

لغت نامه دهخدا

شجعاء. [ ش َ ] ( ع ص ) مؤنث اشجع. ج ، شُجع. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اشجع شود. زن پردل و دلاور.( منتهی الارب ). شجیعة. ( از اقرب الموارد ). || دراز. ( از اقرب الموارد ). || ناقة شجعاء؛ شترماده سبک دست و پا در رفتن. ( منتهی الارب ).

شجعاء. [ ش ُ ج َ ]( ع ص ، اِ ) ج ِ شجاع. ( اقرب الموارد ). ج ِ شجیع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به شجاع و شجیع شود.

شجعاء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اشجع. ج ، شُجع. (از اقرب الموارد). رجوع به اشجع شود. زن پردل و دلاور.(منتهی الارب ). شجیعة. (از اقرب الموارد). || دراز. (از اقرب الموارد). || ناقة شجعاء؛ شترماده ٔ سبک دست و پا در رفتن . (منتهی الارب ).


شجعاء. [ ش ُ ج َ ](ع ص ، اِ) ج ِ شجاع . (اقرب الموارد). ج ِ شجیع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شجاع و شجیع شود.



کلمات دیگر: