شجنة. [ ش َ ن َ ] (ع اِ)شاخ از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شِجنَه . (منتهی الارب ). شُجنَه . (منتهی الارب ). || بیخهای درخت درهم پیچیده . (از اقرب الموارد).
شجنه
لغت نامه دهخدا
شجنة. [ ش ِ ن َ ] ( ع اِ ) شاخ از هر چیزی. ( منتهی الارب ). شَجنَة. ( منتهی الارب ). شُجنَة. ( منتهی الارب ).
شجنة. [ ش ِ ن َ ] ( ع اِ ) یک شعبه از خوشه انگور که تمامی آن پخته باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).زِنگِلَه ( در تداول مردم قزوین ). شَجنَه. شُجنَة. ( اقرب الموارد ). || شکاف در کوه. ( منتهی الارب ). || رگها و بیخهای درخت درهم شده. ( منتهی الارب ). شُجنَه. ( منتهی الارب ). شَجنَه. ( اقرب الموارد ). || یقال : بینی و بینه شجنة رحم ؛ ای قرابة مشتبکة. و فی الحدیث : الرحم شجنة من الرحمن ؛ ای الرحم مشتقة من الرحمن یعنی انها قرابة من اﷲ مشتبکة کاشتباک العروق. ( منتهی الارب ). || ( اِخ ) نام موضعی است. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ).
شجنة. [ ش ِ ن َ ] ( اِخ ) ابن عطاردبن عوف بن کعب بن زید منات است. ( منتهی الارب ). بطنی است منسوب به شجنةبن عطاردبن عوف بن کعب و از جمله بلاد ایشان ، الحجزاء است. ( از معجم قبایل العرب ج 2 ).
شجنة. [ ش ِ ن َ ] (اِخ ) ابن عطاردبن عوف بن کعب بن زید منات است . (منتهی الارب ). بطنی است منسوب به شجنةبن عطاردبن عوف بن کعب و از جمله بلاد ایشان ، الحجزاء است . (از معجم قبایل العرب ج 2).
شجنة. [ ش ِ ن َ ] (ع اِ) شاخ از هر چیزی . (منتهی الارب ). شَجنَة. (منتهی الارب ). شُجنَة. (منتهی الارب ).
شجنة. [ ش ِ ن َ ] (ع اِ) یک شعبه از خوشه ٔ انگور که تمامی آن پخته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).زِنگِلَه (در تداول مردم قزوین ). شَجنَه . شُجنَة. (اقرب الموارد). || شکاف در کوه . (منتهی الارب ). || رگها و بیخهای درخت درهم شده . (منتهی الارب ). شُجنَه . (منتهی الارب ). شَجنَه . (اقرب الموارد). || یقال : بینی و بینه شجنة رحم ؛ ای قرابة مشتبکة. و فی الحدیث : الرحم شجنة من الرحمن ؛ ای الرحم مشتقة من الرحمن یعنی انها قرابة من اﷲ مشتبکة کاشتباک العروق . (منتهی الارب ). || (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).