عزیز شدن ارجمند شدن
عزیز گشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عزیز گشتن. [ ع َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) عزیز شدن. ارجمند شدن :
گر سوی من آئی عزیز گردی
پیوسته بود با تو قیل و قالم.
گر سوی من آئی عزیز گردی
پیوسته بود با تو قیل و قالم.
ناصرخسرو.
به چل سال باید که گردد عزیز.سعدی.
مناعة؛ عزیز گشتن. ( منتهی الارب ). رجوع به عزیز و عزیز شدن شود.کلمات دیگر: