کلمه جو
صفحه اصلی

شتوت

لغت نامه دهخدا

شتوت. [ ش ُ ] ( ع ص ، اِ )پراکنده از مردم : و فی المجلس شتوت من الناس ؛ یعنی در مجلس پراکنده از مردمند که از یک قوم و قبیله نباشند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از صحاح ).

شتوة. [ ش َت ْ وَ ] ( ع اِ ) یک نوبت شتو. ( از اقرب الموارد ) ( محیط المحیط ). رجوع به شتو شود. || و بنا بر قولی مفرد شتاء یا به معنی خود شتاء باشد و نسبت به آن شتوی است. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ).
- صاحب الشتوة ؛ آنکه در زمستان بدوپناه برند. ( از اقرب الموارد ).
- کافات الشتوة ؛ نیازمندیهای زمستان. ( از محیطالمحیط ).
|| درخت تلخ مرار. ( السامی فی الاسامی ).

شتوت . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ)پراکنده از مردم : و فی المجلس شتوت من الناس ؛ یعنی در مجلس پراکنده از مردمند که از یک قوم و قبیله نباشند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از صحاح ).



کلمات دیگر: