دفزک و ستبر گردیدن چشم از ریم غلیظ شدن چشم کسی از چرک .
شثر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شثر. [ ش َ ث َ ] ( ع مص ) دفزک. ستبر گردیدن چشم از ریم. ( منتهی الارب ). غلیظ شدن چشم کسی از چرک. ( شرح قاموس ). درآمدن دانه های سرخ بر روی پلک چشم. ( از متن اللغة ).
شثر. [ ش ِ ] ( ع اِ ) کرانه کوه. ج ، شُثور. ( از اقرب الموارد ).
شثر. [ ش ِ ] ( ع اِ ) کرانه کوه. ج ، شُثور. ( از اقرب الموارد ).
شثر. [ ش َ ث َ ] (ع مص ) دفزک . ستبر گردیدن چشم از ریم . (منتهی الارب ). غلیظ شدن چشم کسی از چرک . (شرح قاموس ). درآمدن دانه های سرخ بر روی پلک چشم . (از متن اللغة).
شثر. [ ش ِ ] (ع اِ) کرانه ٔ کوه . ج ، شُثور. (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: