عمر بن زریق فرماوی مکنی به ابوحفص از بکر بن سهیل دمیاطی روایت دارد و ابوبکر احمد بن عبدوس نسوی را از وی روایت است .
فرماوی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فرماوی. [ ف َ رَ وی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به فرما که بلده ای است در مصر. ( سمعانی ). و نیز «فرمی » نسبت بدین شهر است. ( از سمعانی ) ( از معجم البلدان ).
فرماوی. [ ف َ رَ وی ی ] ( اِخ )عمربن زریق فرماوی ، مکنی به ابوحفص. از بکربن سهل دمیاطی روایت دارد و ابوبکر احمدبن عبدوس نسوی را از وی روایت است. ( اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 208 ).
فرماوی. [ ف َ رَ وی ی ] ( اِخ )عمربن زریق فرماوی ، مکنی به ابوحفص. از بکربن سهل دمیاطی روایت دارد و ابوبکر احمدبن عبدوس نسوی را از وی روایت است. ( اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 208 ).
فرماوی . [ ف َ رَ وی ی ] (اِخ )عمربن زریق فرماوی ، مکنی به ابوحفص . از بکربن سهل دمیاطی روایت دارد و ابوبکر احمدبن عبدوس نسوی را از وی روایت است . (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 208).
فرماوی . [ ف َ رَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به فرما که بلده ای است در مصر. (سمعانی ). و نیز «فرمی » نسبت بدین شهر است . (از سمعانی ) (از معجم البلدان ).
کلمات دیگر: