کلمه جو
صفحه اصلی

صمدجو

لغت نامه دهخدا

صمدجو. [ ص َ م َ ] ( نف مرکب ) جوینده صمد. جوینده خدا. خداپرست. خداطلب :
احدگویان صمدجویان همه زیر زمین رفتند
تو مهرویان مهوش را در این خاک گران بینی.
خاقانی.


کلمات دیگر: