فرموش کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از یاد بردن. مقابل فرموش شدن :
هر دو فرموش کن که مرد کریم
هم خطا هم عطا کند فرموش.
کآخر «أوفوا بعهدی » از سُوَر است.
که فرموشت کند دوران افلاک.
سگدلی را کجا کند فرموش.
پذرفته خویش کرده فرموش.
هر دو فرموش کن که مرد کریم
هم خطا هم عطا کند فرموش.
خاقانی.
چون کند آیت وفا فرموش کآخر «أوفوا بعهدی » از سُوَر است.
خاقانی.
که چندان خفت خواهی در دل خاک که فرموشت کند دوران افلاک.
نظامی.
گر سگی خود بود مرقعپوش سگدلی را کجا کند فرموش.
نظامی.
پذرفته که پیشت آورم نوش پذرفته خویش کرده فرموش.
نظامی.
رجوع به فراموش کردن شود.