عساس . [ ع َس ْ سا ] (ع ص ) وزن فعال است مبالغه را. بسیار طواف کننده در شب . (از اقرب الموارد). || (اِ) گرگ . (منتهی الارب ). ذئب ، چه او در شب میگردد و جستجو میکند. (از اقرب الموارد).
عساس
لغت نامه دهخدا
عساس. [ ع ِ ] ( ع اِ ) اکراه و اجبار: درّت الناقة عساساً؛ آن ماده شتر با اکراه شیر داد. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || ج ِ عُس . ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به عس شود.
- بنی عساس ؛ نام بطنی است از تازیان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
عساس. [ ع َس ْ سا ] ( ع ص ) وزن فعال است مبالغه را. بسیار طواف کننده در شب. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) گرگ. ( منتهی الارب ). ذئب ، چه او در شب میگردد و جستجو میکند. ( از اقرب الموارد ).
- بنی عساس ؛ نام بطنی است از تازیان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
عساس. [ ع َس ْ سا ] ( ع ص ) وزن فعال است مبالغه را. بسیار طواف کننده در شب. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) گرگ. ( منتهی الارب ). ذئب ، چه او در شب میگردد و جستجو میکند. ( از اقرب الموارد ).
عساس . [ ع ِ ] (ع اِ) اکراه و اجبار: درّت الناقة عساساً؛ آن ماده شتر با اکراه شیر داد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || ج ِ عُس ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عس ّ شود.
- بنی عساس ؛ نام بطنی است از تازیان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: