کلمه جو
صفحه اصلی

صلنقع

لغت نامه دهخدا

صلنقع. [ ص َ ل َ ق َ ] (ع ص ) سرکش . سرکشی غیر منقاد. (منتهی الارب ). الشدید الشکیمة. (اقرب الموارد). || ظریف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


صلنقع. [ ص َ ل َ ق َ ] ( ع ص ) سرکش. سرکشی غیر منقاد. ( منتهی الارب ). الشدید الشکیمة. ( اقرب الموارد ). || ظریف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

صلنقع. [ ص َ ل َ ق َ ] ( ع ص ) صوت صلنقع؛ بانگ و فریاد سخت. ( منتهی الارب ).
- رجل صلنقع ؛ مرد رسا دلاور و توانا. ( منتهی الارب ).
- طریق صلنقع بلنقع ؛ راه روشن و پیدا. ( منتهی الارب ).

صلنقع. [ ص َ ل َ ق َ ] (ع ص ) صوت صلنقع؛ بانگ و فریاد سخت . (منتهی الارب ).
- رجل صلنقع ؛ مرد رسا دلاور و توانا. (منتهی الارب ).
- طریق صلنقع بلنقع ؛ راه روشن و پیدا. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: