کلمه جو
صفحه اصلی

شجوب

لغت نامه دهخدا

شجوب. [ ش ُ ] ( ع مص ) هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ). اندوهگین شدن و رسیدن بوی تباهی همچون بیماری یا قتال. ( از اقرب الموارد ). شَجَب. ( منتهی الارب ). رجوع به مصدر مذکور شود. || اندوهگین ساختن. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || گونه روی بگردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بازداشتن. ( از منتهی الارب ). مشغول ساختن. ( از اقرب الموارد ). || کشیدن کسی یا چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || شجب الظبی شجوباً؛ تیر انداختن بسوی آهو که خسته گردد و رفتن نتواند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بستن در شیشه را بر سربند. ( از اقرب الموارد ).

شجوب. [ ش َ ] ( ع ص ) امراءة شجوب ؛ زن اندوهگین. ( منتهی الارب ). زن اندوهگینی که دلش در بند آن اندوه باشد. ( از اقرب الموارد ).

شجوب. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شَجب. ( منتهی الارب ). رجوع به شجب شود. || ج ِ شَجَب. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به شجب شود.

شجوب . [ ش َ ] (ع ص ) امراءة شجوب ؛ زن اندوهگین . (منتهی الارب ). زن اندوهگینی که دلش در بند آن اندوه باشد. (از اقرب الموارد).


شجوب . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَجب . (منتهی الارب ). رجوع به شجب شود. || ج ِ شَجَب . (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شجب شود.


شجوب . [ ش ُ ] (ع مص ) هلاک گردیدن . (منتهی الارب ). اندوهگین شدن و رسیدن بوی تباهی همچون بیماری یا قتال . (از اقرب الموارد). شَجَب . (منتهی الارب ). رجوع به مصدر مذکور شود. || اندوهگین ساختن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || گونه ٔ روی بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بازداشتن . (از منتهی الارب ). مشغول ساختن . (از اقرب الموارد). || کشیدن کسی یا چیزی را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || شجب الظبی شجوباً؛ تیر انداختن بسوی آهو که خسته گردد و رفتن نتواند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بستن در شیشه را بر سربند. (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: