jug
کماس
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) کم اندک قلیل .
فرهنگ معین
(کَ ) (ص . ) کم ، اندک ، قلیل .
(کَ یا کُ ) (اِ. ) کوزة سفالی دهان گشاد، کشکول .
(کَ یا کُ ) (اِ. ) کوزة سفالی دهان گشاد، کشکول .
(کَ) (ص .) کم ، اندک ، قلیل .
(کَ یا کُ) (اِ.) کوزة سفالی دهان گشاد، کشکول .
لغت نامه دهخدا
کماس . [ ک َ ] (ص ) به معنی کم و اندک آمده است که عربان قلیل خوانند. (برهان ). کم و کاس . (آنندراج ). کم و کاس و اندک و قلیل . (ناظم الاطباء). کم . اندک . قلیل . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کماسی شود.
کماس. [ ک َ ] ( اِ ) کوزه ها بود پهن از سفال که در زیر بغل درآویزند. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200 ). نوعی از تنگ باشد و آن گرد و پهن و گردن کوتاه می باشد به اندام کاسه پشت و آن را ازسفال و چوب هم می سازند و بیشتر شبانان و مسافران دارند. ( برهان ). ظرف تنگ گردن کوتاه. ( ناظم الاطباء ). کوزه ای پهن و مدور کوتاه گردن که تُنگ نیز گویند. ( آنندراج ). کماسه. کماش. ( فرهنگ فارسی معین ) :
گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است
بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است
کماس. [ ک َ ] ( ص ) به معنی کم و اندک آمده است که عربان قلیل خوانند. ( برهان ). کم و کاس. ( آنندراج ). کم و کاس و اندک و قلیل. ( ناظم الاطباء ). کم. اندک. قلیل. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کماسی شود.
گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است
بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است
ابوالعباس ( از لغت فرس ).
|| کاسه چوبین و کشکول گدایان را هم گفته اند. ( برهان ). کاسه چوبین گدایان و شبانان. ( ناظم الاطباء ). کاسه چوبین. کشکول گدائی. ( فرهنگ فارسی معین ). بعضی به معنی کاسه پهن چوبین و سفالین که در بغل گیرند و کچکول گویند، دانسته اند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).کماس. [ ک َ ] ( ص ) به معنی کم و اندک آمده است که عربان قلیل خوانند. ( برهان ). کم و کاس. ( آنندراج ). کم و کاس و اندک و قلیل. ( ناظم الاطباء ). کم. اندک. قلیل. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کماسی شود.
کماس . [ ک َ ] (اِ) کوزه ها بود پهن از سفال که در زیر بغل درآویزند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 200). نوعی از تنگ باشد و آن گرد و پهن و گردن کوتاه می باشد به اندام کاسه پشت و آن را ازسفال و چوب هم می سازند و بیشتر شبانان و مسافران دارند. (برهان ). ظرف تنگ گردن کوتاه . (ناظم الاطباء). کوزه ای پهن و مدور کوتاه گردن که تُنگ نیز گویند. (آنندراج ). کماسه . کماش . (فرهنگ فارسی معین ) :
گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است
بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است
|| کاسه ٔ چوبین و کشکول گدایان را هم گفته اند. (برهان ). کاسه ٔ چوبین گدایان و شبانان . (ناظم الاطباء). کاسه ٔ چوبین . کشکول گدائی . (فرهنگ فارسی معین ). بعضی به معنی کاسه ٔ پهن چوبین و سفالین که در بغل گیرند و کچکول گویند، دانسته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا).
گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است
بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است
ابوالعباس (از لغت فرس ).
|| کاسه ٔ چوبین و کشکول گدایان را هم گفته اند. (برهان ). کاسه ٔ چوبین گدایان و شبانان . (ناظم الاطباء). کاسه ٔ چوبین . کشکول گدائی . (فرهنگ فارسی معین ). بعضی به معنی کاسه ٔ پهن چوبین و سفالین که در بغل گیرند و کچکول گویند، دانسته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا).
فرهنگ عمید
کم، اندک.
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد.
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهان گشاد.
کم؛ اندک.
نوعی کوزۀ سفالی یا چوبی دهانگشاد.
کلمات دیگر: