پژهش. [ پ ُ هَِ ] ( اِمص ) پژوهش. مقابله :
آنکه او این سخن شنید ازش
باز پیش آردتا کند پژهش.
در حاشیه لغت نامه اسدی نسخه نخجوانی این لفظ بمعنی مقابله و روبرو کردن و شعر رودکی به شاهد آمده است در فرهنگ اوبهی نیز لغت پژهش بمعنی مقابله آمده است. لکن ظاهراً کلمه مخفف پژوهش است در همه معانی آن.
آنکه او این سخن شنید ازش
باز پیش آردتا کند پژهش.
در حاشیه لغت نامه اسدی نسخه نخجوانی این لفظ بمعنی مقابله و روبرو کردن و شعر رودکی به شاهد آمده است در فرهنگ اوبهی نیز لغت پژهش بمعنی مقابله آمده است. لکن ظاهراً کلمه مخفف پژوهش است در همه معانی آن.