کلمه جو
صفحه اصلی

دندان شکن

فارسی به انگلیسی

knockdown, telling

knockdown


telling


مترادف و متضاد

irrecusable (صفت)
رد نکردنی، غیر قابل رد، دندان شکن

unanswerable (صفت)
قاطع، دندان شکن، تکذیب ناپذیر، بی جواب، جواب ناپذیر

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که دندان را بشکند و خرد سازد .

لغت نامه دهخدا

دندان شکن. [ دَ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) شکننده دندان. که دندان را بشکند و خرد کند. ( یادداشت مؤلف ) :
وگر کم همه خرد کردی دهن
به سیصدمنی مشت دندان شکن.
اسدی.
|| قاطع. بی تردید و تزلزل. بدون باری به هر جهت و لیت و لعل :
گر نگردد طعنه سنگین دلی دندان شکن
می توان خون خود از لبهای او آسان گرفت.
صائب ( از آنندراج ).
- جواب دندان شکن ؛ مفحم. جوابی سخت تند و خشن و مخالفت آمیز. پاسخ مخالف مستدل. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. شکنندۀ دندان، آنچه دندان را بشکند.
۲. [مجاز] پاسخ صریح و قاطع، جواب سفت و سخت.


کلمات دیگر: