برنگ
فارسی به انگلیسی
bronze
فرهنگ فارسی
( اسم ) آلیاژی از مس و قلع و روی ( بنسبت ۶۷ قسمت مس و ۲۳ قسمت روی ) و گاهی سرب و از آن ابزارهای مختلف مانند سماور و سینی و غیره سازند پرنگ .
تنگه ایست به عرض تقریبا ۹٠ کیلومتر که آسیا را از آمریکا جدا میسازد بین اقیانوس کبیر و اقیانوس منجمد شمالی واقع است .
لغت نامه دهخدا
چو ماسوره هند باری برنگ
میان آکنیده به تیر خدنگ.
برنگ. [ ب َ رَ ] ( ص ) دارای رنگ و لون. ( ناظم الاطباء ). این کلمه در ناظم الاطباء به فتح اول است اما ظاهراً باید مرکب از ب ِ + رنگ باشد، به معنی بارنگ و دارای رنگ : تلوّن ؛ برنگ شدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
- برنگ دادن ؛ رنگ کردن چیزی را. ( آنندراج ) :
گذشت عید بهار و ز تنگدستیها
رخی برنگ ندادیم از حنای قدح.
برنگ. [ ب ِ رِ ] ( اِ ) برنج کابلی و آن تخمی است دوایی که بیشتر از کابل آوردند. ( برهان ). قسمی از هلیله. ( ناظم الاطباء ). برنج کابلی. ( الفاظالادویة ). رجوع به برنج و برنج کابلی شود.
برنگ. [ ب ِ رِ ] ( اِ ) برنج ، که آلیاژی است. ( از فرهنگ فارسی معین ). از آن در ساختن اشیاء فلزی استفاده کنند. رجوع به برنج شود.
برنگ. [ ب ُ رُ ] ( اِ ) اندوخته و ذخیره و پس انداز. ( برهان ). نفع و سود و حاصل و ذخیره و اندوخته. ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) نام ولایتی است که قطب جنوبی آنجا دیده میشود. ( برهان ). نام آن قسمت از زمین که در آن قطب جنوب نمایان است. ( ناظم الاطباء ).
برنگ. [ ب ِ رَ] ( اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. سکنه آن 107 تن است. آب آن از رودخانه هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8 ).
برنگ. [ ب ِ رَ ] ( اِخ ) ویتوس. ( 1680 - 1741 م. ). دریانورد دانمارکی. وی بسال 1728 م. تنگه و دریای برنگ را کشف کرد و آنها به اسم او نامیده شدند. ( از فرهنگ فارسی معین ). برینگ.
برنگ. [ ب ِ رَ ] ( اِخ ) ( دریای... ) دریایی است منشعب از اقیانوس کبیر که بوسیله تنگه ای بهمین نام آسیا را از آمریکا جدا میسازد. این دریا امتداد شمالی اقیانوس کبیر است و بین سیبریه و آلاسکا قراردارد و مساحت آن در حدود 2273000 کیلومتر مربع است.( از دایرة المعارف فارسی ) ( از فرهنگ فارسی معین ).
چو ماسوره ٔ هند باری برنگ
میان آکنیده به تیر خدنگ .
نظامی .
|| غلق در خانه . || کلید، که عربان مفتاح خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کلید و دربند. (ناظم الاطباء).
- برنگ دادن ؛ رنگ کردن چیزی را. (آنندراج ) :
گذشت عید بهار و ز تنگدستیها
رخی برنگ ندادیم از حنای قدح .
میرزا صائب (از آنندراج ).
|| (اِ) مداد.مرکب . سیاهی دوده ٔ مرکب . نقس . (یادداشت دهخدا). او را گفتند : یارب که سرش بریش ورگیرندا، این چه رسوائیست ؟ جواب داد به زبان اصفهانی : «دفیران رابرنگ اورنگ بود» یعنی کاتبان را سیاهی بر جامه ٔ هنرباشد، چنانکه عرب گوید: اًن المداد خلوق ثوب الکاتب . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 111). مراد خالهای مرکب چکیده بر جامه است . (یادداشت دهخدا).
برنگ . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) ویتوس . (1680 - 1741 م .). دریانورد دانمارکی . وی بسال 1728 م . تنگه و دریای برنگ را کشف کرد و آنها به اسم او نامیده شدند. (از فرهنگ فارسی معین ). برینگ .
برنگ . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) (دریای ...) دریایی است منشعب از اقیانوس کبیر که بوسیله ٔ تنگه ای بهمین نام آسیا را از آمریکا جدا میسازد. این دریا امتداد شمالی اقیانوس کبیر است و بین سیبریه و آلاسکا قراردارد و مساحت آن در حدود 2273000 کیلومتر مربع است .(از دایرة المعارف فارسی ) (از فرهنگ فارسی معین ).
برنگ . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) (باب ...، تنگه ٔ...) تنگه ایست به عرض تقریباً 90 کیلومتر که آسیا را از امریکا جدا میسازد (منتهی الیه شمال شرقی آسیا و منتهی الیه شمال غربی امریکا) بین اقیانوس کبیر و اقیانوس منجمد شمالی واقع است . کاشف آن ویتوس برنگ (برینگ ) است . (فرهنگ فارسی معین ). برینگ .
برنگ . [ ب ِ رَ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . سکنه ٔ آن 107 تن است . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 8).
برنگ . [ ب ِ رِ ] (اِ) برنج ، که آلیاژی است . (از فرهنگ فارسی معین ). از آن در ساختن اشیاء فلزی استفاده کنند. رجوع به برنج شود.
برنگ . [ ب ِ رِ ] (اِ) برنج کابلی و آن تخمی است دوایی که بیشتر از کابل آوردند. (برهان ). قسمی از هلیله . (ناظم الاطباء). برنج کابلی . (الفاظالادویة). رجوع به برنج و برنج کابلی شود.
برنگ . [ ب ُ رُ ] (اِ) اندوخته و ذخیره و پس انداز. (برهان ). نفع و سود و حاصل و ذخیره و اندوخته . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) نام ولایتی است که قطب جنوبی آنجا دیده میشود. (برهان ). نام آن قسمت از زمین که در آن قطب جنوب نمایان است . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
= برنج١
* برنگ کابلی: ‹برنج کابلی› (زیست شناسی ) گیاهی با شاخه های دراز، برگ های بیضی، گل های سفید خوشه ای، و میوه ای قرمز و تندمزه که مصرف دارویی دارد.
بزنگ#NAME?
= برنج١
〈 برنگ کابلی: ‹برنج کابلی› (زیستشناسی) گیاهی با شاخههای دراز، برگهای بیضی، گلهای سفید خوشهای، و میوهای قرمز و تندمزه که مصرف دارویی دارد.
دانشنامه عمومی
فهرست جماعت های تاجیکستان
برنگ
برنگ بزرگ
برنگ کوچک