کلمه جو
صفحه اصلی

کفلمه

لغت نامه دهخدا

کفلمه. [ ک َ ل َ م َ / م ِ ] ( اِ ) ( اصطلاح عامیانه ) سفوف. ( یادداشت مؤلف ).
- کفلمه کردن ؛ چیزی را در کف دست نهادن و خرد کردن و به دهان ریختن. ( یادداشت مؤلف ): فلان کس روزی شش نخود تریاک کفلمه می کند، یعنی در کف دستش خرد کرده به دهان می ریزد می بلعد. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).

فرهنگ عمید

= ⟨ کفلمه کردن
⟨ کفلمه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] داروی خشک‌ کوبیده را با کف دست به دهان ریختن و بلعیدن.


= * کفلمه کردن
* کفلمه کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] داروی خشک کوبیده را با کف دست به دهان ریختن و بلعیدن.

گویش مازنی

یک مشت از هر چیز


/kaflame/ یک مشت از هر چیز

پیشنهاد کاربران

در مناطق ترک نشین بطورعامیانه به جلق ( استمنا ) ، کفلمه میگویند. که از کف+لمه تشکیل میشود.

البته در مناطق ترک نشین کفلمه زدن را به معنی جلق به کار می گیرند.

معنی ریختن آب مثلا میگه طرف کفلمه کرد رو صورتم یعنی آبشو ریخت رو صورتم

توی زبان تورکی آذربایجانی معنی جق زدن رو داره


کلمات دیگر: