کلمه جو
صفحه اصلی

خودسوز

فارسی به انگلیسی

self-consuming

فرهنگ فارسی

نام آتشکده ای بوده به آذربایجان خودیسوز .

لغت نامه دهخدا

خودسوز. [ خوَدْ / خُدْ ] ( اِ مرکب ) فسفر. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( نف مرکب ) آنچه خودبخود مشتعل است ، البته هیچ اشتعالی بدون مواد اولیه امکان ندارد منتها در روزگاری که خواص اشتعالی ماده ای شناخته نشده بود مردم آن ماده را خودسوز می انگاشتند و آتشکده هایی که بر روی چشمه های نفط قرار داشت و بیشتر در قفقاز بود آتشکده های خودسوز می گفتند. ( یادداشت مؤلف ).

خودسوز. [ خوَدْ / خُدْ ] ( اِخ ) نام آتشکده ای بوده به آذربایجان. ( برهان قاطع ). خودیسوز. رجوع به خودیسوز شود.

خودسوز. [ خوَدْ / خُدْ ] (اِ مرکب ) فسفر. (یادداشت بخط مؤلف ). || (نف مرکب ) آنچه خودبخود مشتعل است ، البته هیچ اشتعالی بدون مواد اولیه امکان ندارد منتها در روزگاری که خواص اشتعالی ماده ای شناخته نشده بود مردم آن ماده را خودسوز می انگاشتند و آتشکده هایی که بر روی چشمه های نفط قرار داشت و بیشتر در قفقاز بود آتشکده های خودسوز می گفتند. (یادداشت مؤلف ).


خودسوز. [ خوَدْ / خُدْ ] (اِخ ) نام آتشکده ای بوده به آذربایجان . (برهان قاطع). خودیسوز. رجوع به خودیسوز شود.


فرهنگ عمید

ویژگی آنچه بدون آتش روشن می شود.


کلمات دیگر: