کلمه جو
صفحه اصلی

کمیز

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندر عباس واقع در ۳۵ کیلومتری جنوب میناب جلگه و گرمسیر دارای ۱٠٠٠ تن سکنه محصول خرما و مرکبات .

فرهنگ معین

(کُ مِ ) (اِ. ) ادرار، شاش . گمیز هم گفته می شود.

لغت نامه دهخدا

کمیز. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان که در بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


کمیز. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودان است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 1000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


کمیز. [ ک ُ / ک ِ ] (اِ) شاش را گویند و به عربی بول خوانند و با کاف فارسی نیز گفته اند. (برهان ). گمیز. (فرهنگ فارسی معین ). بول و شاش و جمیز و مایعی که در مثانه ٔ انسان و دیگر حیوانات فراهم می آید. (ناظم الاطباء). صحیح گمیز است اما حکیم مؤمن در تحفه در فصل «الکاف ...» آورده و گوید: «کمیز اسم فارسی بول است ».(حاشیه برهان چ معین ). شاش را گویند . (انجمن آرا). شاش را گویند و به عربی بول خوانند... (آنندراج ). سروری به کاف تازی دانسته . (انجمن آرا) :
چون کمیز شتر ز بازپسان
رنجه دارنده همچو خرمگسان .

سنائی .


ای خم ّ شکسته بر سر چاه کمیز
با سوزن سوفار درست سرتیز
مستیز که با او نه برآیی به ستیز
نی تو نه چو تو هزار زنارآویز.

سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


عدوی ناکست از بیم چون کمیز شتر
کند گریز سوی پس چو روی بنمایی .

مجیر بیلقانی .


آب چون آمیخت با بول و کمیز
گشت ز آمیزش مزاجش تلخ و تیز.

(مثنوی چ رمضانی ص 228).


خر کمیز خر ببوید بر طریق
مشک چون عرضه کنم بر این فریق .

(مثنوی چ رمضانی ص 294).


و رجوع به گمیز شود.
- کمیز انداختن ؛ کمیز کردن . شاش کردن . (ناظم الاطباء).
- کمیز بشتاب ؛ دیابیطس و دولاب . (ناظم الاطباء) (از اشینگاس ).
- کمیز کردن ؛ رجوع به گمیز کردن شود.
- کمیز منجمد ؛ شنی که از راه بول دفع می گردد. (ناظم الاطباء).
- || سنگی که در مثانه تولید می شود. (ناظم الاطباء).

کمیز. [ ک ُ / ک ِ ] ( اِ ) شاش را گویند و به عربی بول خوانند و با کاف فارسی نیز گفته اند. ( برهان ). گمیز. ( فرهنگ فارسی معین ). بول و شاش و جمیز و مایعی که در مثانه انسان و دیگر حیوانات فراهم می آید. ( ناظم الاطباء ). صحیح گمیز است اما حکیم مؤمن در تحفه در فصل «الکاف...» آورده و گوید: «کمیز اسم فارسی بول است ».( حاشیه برهان چ معین ). شاش را گویند . ( انجمن آرا ). شاش را گویند و به عربی بول خوانند... ( آنندراج ). سروری به کاف تازی دانسته . ( انجمن آرا ) :
چون کمیز شتر ز بازپسان
رنجه دارنده همچو خرمگسان.
سنائی.
ای خم شکسته بر سر چاه کمیز
با سوزن سوفار درست سرتیز
مستیز که با او نه برآیی به ستیز
نی تو نه چو تو هزار زنارآویز.
سوزنی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
عدوی ناکست از بیم چون کمیز شتر
کند گریز سوی پس چو روی بنمایی.
مجیر بیلقانی.
آب چون آمیخت با بول و کمیز
گشت ز آمیزش مزاجش تلخ و تیز.
( مثنوی چ رمضانی ص 228 ).
خر کمیز خر ببوید بر طریق
مشک چون عرضه کنم بر این فریق.
( مثنوی چ رمضانی ص 294 ).
و رجوع به گمیز شود.
- کمیز انداختن ؛ کمیز کردن. شاش کردن. ( ناظم الاطباء ).
- کمیز بشتاب ؛ دیابیطس و دولاب. ( ناظم الاطباء ) ( از اشینگاس ).
- کمیز کردن ؛ رجوع به گمیز کردن شود.
- کمیز منجمد ؛ شنی که از راه بول دفع می گردد. ( ناظم الاطباء ).
- || سنگی که در مثانه تولید می شود. ( ناظم الاطباء ).

کمیز. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان که در بخش حومه شهرستان سنندج واقع است و 430 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

کمیز. [ ک ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رودان است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 1000 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ عمید

= گمیز

گمیز#NAME?


دانشنامه عمومی

کُمیز نام روستایی در یکی از شهرستانهای بندرعباس که از دختر پادشاه قلعه کمیز گرفته شده است .


مختصات: ۳۶°۲۴′۲۴″ شمالی ۵۷°۰۳′۰۱″ شرقی / ۳۶٫۴۰۶۶۷°شمالی ۵۷٫۰۵۰۲۸°شرقی / 36.40667; 57.05028
کمیز، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان داورزن استان خراسان رضوی ایران.
این روستا در دهستان کاه قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۷۸۷ نفر (۲۳۳ خانوار)بوده است.

روستایی از توابع شهرستان سبزوار.


پیشنهاد کاربران

کُمیز ( کُم میز ) یا "میزنیدن" واژه ای در زبان لری به معنی ادرار کردن.
کُم = شکم، مثانه
میز = شاش


کلمات دیگر: