( مصدر ) ۱- دانه دانه برداشتن ( اززمین ) دانه چیدن . ۲- انتخاب کردن برگزیدن . ۳- جمع کردن گرد کردن . ۴- تعطیل کردن یک بنگاه منحل کردن یک ساختمان .
برچدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
برچدن. [ ب َ چ ِ دَ ] ( مص مرکب ) برچیدن. در تمام معانی مخفف برچیدن. ( برهان ). || در نوردیدن :
برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت.
نداند زمن بر چدن دانه نیز
که کورست و کور آید از خانه نیز.
غنچه باشی کودکانت برکنند.
هوای قیرگون برچد نقاب قیرگون از رخ
سپهر ساج گون بنهاده تاج عاجگون بر سر.
گل برچنند روزبروز از درخت گل
زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده اند.
- برچدن شکر از حدیث کسی ؛ از سخنان شیرین او بهره مند شدن و لذت سمع یافتن :
حدیثی بگو تا شکر برچنم
بمن برگذر تا شوم عنبری.
تو دانی که مردم که نیکی کند
کند تا مکافات آن برچند.
برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت.
منوچهری.
|| فراهم آوردن. گرد کردن. ( ناظم الاطباء ). || التقاط. برگرفتن چنانکه مرغ دانه را از زمین : نداند زمن بر چدن دانه نیز
که کورست و کور آید از خانه نیز.
اسدی.
دانه باشی مرغکانت برچنندغنچه باشی کودکانت برکنند.
مولوی.
|| یکسو زدن. برگفتن : هوای قیرگون برچد نقاب قیرگون از رخ
سپهر ساج گون بنهاده تاج عاجگون بر سر.
عمعق بخاری.
- برچدن گل ؛ گل از شاخه باز کردن : گل برچنند روزبروز از درخت گل
زین گلبنان هنوز مگر گل نچیده اند.
سعدی.
و رجوع به چدن و چیدن شود.- برچدن شکر از حدیث کسی ؛ از سخنان شیرین او بهره مند شدن و لذت سمع یافتن :
حدیثی بگو تا شکر برچنم
بمن برگذر تا شوم عنبری.
( از سندبادنامه ).
- برچدن مکافات ؛ جزا و پاداش یافتن : تو دانی که مردم که نیکی کند
کند تا مکافات آن برچند.
ابوشکور.
فرهنگ عمید
= برچیدن
برچیدن#NAME?
کلمات دیگر: