محتجب. [ م ُ ت َ ج ِ ] ( ع ص ) در پرده شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). در پرده شده. پردگی. نقابدار و حجابدار. ( ناظم الاطباء ). پوشیده. پنهان شونده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || که حقیقت از او پوشیده است. که نور معرفت ندارد :
نیک بنگر اندر این ای محتجب
که دعا را بست حق بر استجب.
مولوی.
|| گوشه نشین. ( ناظم الاطباء ).
محتجب. [ م ُ ت َ ج َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از احتجاب. در پرده شده و پنهان گشته :
آن طبیبان آنچنان بنده سبب
گشته اندر مکر یزدان محتجب.
مولوی.
- محتجب شدن ؛ در پرده شدن. پوشیده و پنهان شدن : چون جمشید خورشید در تتق آل عباس محتجب شد بر مرکب اکهب شب روی به مرو آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 220 ).