( اسم ) چرک و سخ : ( گنده و بی قیمت و دون و پلید ریش پر از گوه و تن و همه کلخج ) . ( عمار. مروزی )
کلخج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کلخج. [ ک َ ل َ ] ( اِ ) شوخی و چرکی که بر دست و اندام بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 60 ). چرک. وسخ. کلخچ. ( فرهنگ فارسی معین ). پینه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
گنده و بی قیمت و دون و پلید
ریش پر از گوه و تن همه کلخج.
ریش خردم و جمله تنش کلخج.
ریش پیران زرد از بس دود نخج.
کلخج کیر خر از ریش او بروی و برای .
گنده و بی قیمت و دون و پلید
ریش پر از گوه و تن همه کلخج.
عماره مروزی ( ازلغت فرس ).
گنده و قلتبان و دون و پلیدریش خردم و جمله تنش کلخج.
عماره مروزی.
دست و کف پای پیران پر کلخج ریش پیران زرد از بس دود نخج.
طیان ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرخج کوری ، بد طلعتی چنانکه به است کلخج کیر خر از ریش او بروی و برای .
سوزنی.
و رجوع به کلخچ شود.فرهنگ عمید
چرک، ریم، وسخ، چرک بدن: دست و کف چون پای پیران پر کلخج / ریش پیران زرد از بس دود کخج (طیان: شاعران بی دیوان: ۳۱۲ ).
کلمات دیگر: