۱ - ( مصدر ) غارت کردن ( غیاث ) . ۲ - ( اسم ) غارت : (( ... همه در معرض قتل و اسر و در نهاب نهب و فتک ... ) ) ( جومع الحکایات ۳ ) ۲ : ۱ - ( اسم ) جمع نهب : الف - غنیمتها . ب - حمله ها . توضیح بنظر می آید که در فارسی گاه بصورت مفرد آید : (( زین نکویان یکی زروی عتاب پشت غم را خمی دهد زنهاب . ) ) ( حدیقه . مد. ۳۵۷ )
نهاب
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(نِ ) [ ع . ] (مص م . ) غارت کردن .
لغت نامه دهخدا
نهاب . [ ن َهَْ ها ] (ع ص ) کثیرالنهب . (اقرب الموارد). غارت کننده . (آنندراج ). || (اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء). رجوع به نهات شود.
نهاب. [ ن ِ ] ( ع اِ ) ج ِ نهب. رجوع به نهب به معنی غنیمت و نیز به معنی حمله شود. || غارت. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( مص ) غارت کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
عامل وی آمده کامد یوم الظفر
ای ملکان الغزا ای ثقلین النهاب.
نهاب. [ ن َهَْ ها ] ( ع ص ) کثیرالنهب. ( اقرب الموارد ). غارت کننده. ( آنندراج ). || ( اِ ) شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نهات شود.
عامل وی آمده کامد یوم الظفر
ای ملکان الغزا ای ثقلین النهاب.
خاقانی.
نهاب. [ ن َهَْ ها ] ( ع ص ) کثیرالنهب. ( اقرب الموارد ). غارت کننده. ( آنندراج ). || ( اِ ) شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نهات شود.
نهاب . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نهب . رجوع به نهب به معنی غنیمت و نیز به معنی حمله شود. || غارت . (فرهنگ فارسی معین ). || (مص ) غارت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) :
عامل وی آمده کامد یوم الظفر
ای ملکان الغزا ای ثقلین النهاب .
عامل وی آمده کامد یوم الظفر
ای ملکان الغزا ای ثقلین النهاب .
خاقانی .
فرهنگ عمید
غارتگر، غنیمت برنده.
به غنیمت بردن، غارت کردن.
به غنیمت بردن، غارت کردن.
غارتگر؛ غنیمتبرنده.
به غنیمت بردن؛ غارت کردن.
کلمات دیگر: