مترادف مخبط : آشفته، پریشان، درهم، تباه، فاسد، پریشان عقل، دیوانه، مجنون، پریشان حواس، مخبول
متضاد مخبط : عاقل، سالم
affected with a mental disorder, idiotic
bumbler, bungler, fumbler, goofy, oafish, tinker
آشفته، پریشان، درهم ≠ عاقل، سالم
تباه، فاسد
پریشانعقل، دیوانه، مجنون، پریشانحواس، مخبول
۱. آشفته، پریشان، درهم
۲. تباه، فاسد
۳. پریشانعقل، دیوانه، مجنون، پریشانحواس، مخبول ≠ عاقل، سالم
مخبط. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) عصا که بدان برگ درخت ریزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ، مَخابِط. (از اقرب الموارد).
مخبط. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) بیمار ودردمند و آزرده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مخبط. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) سرفرودآورنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مولوی .
(گلستان ).