کلمه جو
صفحه اصلی

محبل

فرهنگ فارسی

بچه دان زن، زهدان
(اسم ) هنگام باردار شدن زمان آبستنی .
حاصل شده از بارداری و آبستنی

فرهنگ معین

(مَ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) هنگام باردار شدن ، زمان آبستنی .

لغت نامه دهخدا

محبل. [ م َ ب َ / ب ِ ] ( ع اِ ) زهدان. مهبل. جای بچه در شکم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). بچه دان. || دهن زهدان. راه نره از آن. ( منتهی الارب ). جائی که نره در آن قرار میگیرد. ( ناظم الاطباء ). || موضع آبستنی از رحم. تخم دان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

محبل. [ م َ ب َ ] ( ع اِ ) هنگام باردار شدن. یقال کان ذلک فی محبل فلان ؛ ای وقت حبل امه. ( منتهی الارب ). هنگام دربار بودن بچه. زمان حمل و باردار شدن. ( ناظم الاطباء ). || کتاب نخستین. ( منتهی الارب ). الکتاب الاول. ( تاج العروس ).

محبل. [ م ُ ح َب ْ ب َ ] ( ع ص ) موهای ژولیده. محبک نیز روایت شده است. ( از منتهی الارب ). موی ژولیده. ( ناظم الاطباء ). مرغول موی. || ( اِ ) رسن. ( منتهی الارب ). ریسمان. ( ناظم الاطباء ).

محبل. [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) حاصل شده از بارداری و آبستنی. ( ناظم الاطباء ).

محبل . [ م َ ب َ ] (ع اِ) هنگام باردار شدن . یقال کان ذلک فی محبل فلان ؛ ای وقت حبل امه . (منتهی الارب ). هنگام دربار بودن بچه . زمان حمل و باردار شدن . (ناظم الاطباء). || کتاب نخستین . (منتهی الارب ). الکتاب الاول . (تاج العروس ).


محبل . [ م َ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) زهدان . مهبل . جای بچه در شکم . (یادداشت مرحوم دهخدا). بچه دان . || دهن زهدان . راه نره از آن . (منتهی الارب ). جائی که نره در آن قرار میگیرد. (ناظم الاطباء). || موضع آبستنی از رحم . تخم دان . (یادداشت مرحوم دهخدا).


محبل . [ م ُ ح َب ْ ب َ ] (ع ص ) موهای ژولیده . محبک نیز روایت شده است . (از منتهی الارب ). موی ژولیده . (ناظم الاطباء). مرغول موی . || (اِ) رسن . (منتهی الارب ). ریسمان . (ناظم الاطباء).


محبل . [ م ُ ح َب ْ ب ِ ] (ع ص ) حاصل شده از بارداری و آبستنی . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: