برسکیزیدن. [ ب َ س َ دَ ] ( مص مرکب ) سکیزیدن. جفته افکندن و بتداول امروزین جفتک انداختن.شباب. قمص. قماص. ( تاج المصادر بیهقی ) :
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که برسکیزدچون من فروسپوزم بیش.
برسکیزان چو خر در آکنده.
چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست
که برسکیزدچون من فروسپوزم بیش.
لبیبی.
وان دگر کندگان در آن حجره برسکیزان چو خر در آکنده.
سوزنی.
و رجوع به سکیزیدن شود.