( صفت ) ۱ - کسی که به خود و کمالات خویش اهمیتی ندهد و آنها را سهل انگارد . ۲ - کسی که پیوسته در قمار نقش کم زند : ( از کم زنان دعوی مهر. عجز باز نچینم ) ۳ - بی دولت کم بخت .
کم زن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~ . زَ ) (ص فا. ) ۱ - کسی که در قمار همیشه می بازد.۲ - بی دولت ، بی اقبال ، سهل - انگار. ۳ - پست کننده .
لغت نامه دهخدا
کم زن. [ ک َ زَ ] ( نف مرکب ) شخصی که خود را و کمالات خود را عظمی ندهد و سهل انگارد. ( برهان ) ( آنندراج ). آنکه خود و کمالات خود را وقعی و عظمی ندهد و سهل انگارد. ( ناظم الاطباء ). فروتن و متواضع. آنکه خود یا دیگری را کم انگارد :
اگر مردان عالم کم زنانند
ترا زان کم زدن آخر کمی کو.
کم زن عشق باش و گو کم صبح.
باده افزون کن که ما با کم زنان برخاستیم.
در خطه دل چه جان فزایی.
کای عاشقان و کم زنان اینک سعادت در کمین.
- کم زده ای چند ؛ کنایه از کفار و منافقان است. ( برهان ). چند کافران و منافقان و ریاکاران. ( ناظم الاطباء ) :
با دو سه در بند کمربند باش
کم زن این کم زده ای چند باش.
( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ) :
کم زنان نرد دغا باختن آغاز کنند
مهره ٔچشم برامیدمششدر گیرند.
|| بی دولت را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). بی دولت و کم بخت. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
یکی بادپیمای کم زن بود
که از کینه با خویش دشمن بود.
وای مردی که او کم است از زن.
چو من کم زنان عشق بسیار داشت.
مقبل ایام شو و نام گیر.
کلاهش به بازار و میزر گرو.
اگر مردان عالم کم زنانند
ترا زان کم زدن آخر کمی کو.
سنائی.
عاشقان را ز صبح و شام چه رنگ کم زن عشق باش و گو کم صبح.
خاقانی.
کم سخن گوییم و گر گوییم کم کس پی بردباده افزون کن که ما با کم زنان برخاستیم.
مولوی.
در عالم کم زنان چه بینی در خطه دل چه جان فزایی.
مولوی.
آید جواب این هر دو را از جانب پنهان سراکای عاشقان و کم زنان اینک سعادت در کمین.
مولوی.
|| کافر و منافق را نیز گفته اند. ( برهان ). منافق و ریاکار. کافر و گمراه و بیراه. ( ناظم الاطباء ).- کم زده ای چند ؛ کنایه از کفار و منافقان است. ( برهان ). چند کافران و منافقان و ریاکاران. ( ناظم الاطباء ) :
با دو سه در بند کمربند باش
کم زن این کم زده ای چند باش.
نظامی.
|| شخصی که پیوسته در قمار نقش کم زند.( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ) :
کم زنان نرد دغا باختن آغاز کنند
مهره ٔچشم برامیدمششدر گیرند.
مجیرالدین بیلقانی.
از کم زنان دعوی مهره عجز باز نچینم. ( مرزبان نامه ).|| بی دولت را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). بی دولت و کم بخت. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
یکی بادپیمای کم زن بود
که از کینه با خویش دشمن بود.
لبیبی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کاهلی پیشه کردی ای کم زن وای مردی که او کم است از زن.
سنائی.
همانا که عشقم بر این کار داشت چو من کم زنان عشق بسیار داشت.
نظامی.
با دو سه کم زن مشو آرام گیرمقبل ایام شو و نام گیر.
نظامی.
کزین کم زنی بود ناپاک روکلاهش به بازار و میزر گرو.
( بوستان ).
|| مدبر و صاحب تدبیرو رای باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
۱. سهل انگار.
۲. بی دولت، بی اقبال: با دو سه کم زن مشو آرام گیر / مقبل ایام شو و کام گیر (نظامی ۱: ۸۲ ).
۳. کسی که در قمار همیشه می بازد.
۲. بی دولت، بی اقبال: با دو سه کم زن مشو آرام گیر / مقبل ایام شو و کام گیر (نظامی ۱: ۸۲ ).
۳. کسی که در قمار همیشه می بازد.
پیشنهاد کاربران
کم زن : قمار باز .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 178 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 178 ) .
کلمات دیگر: