(مُ تَ تَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) به پایان برده . ۲ - (اِ. ) پایان . مق مقدمه .
مختتم
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مختتم. [ م ُ ت َ ت ِ ] ( ع ص ) به پایان برنده. نقیض مفتتح. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پایان برنده و به انجام رساننده. ( ناظم الاطباء ).
مختتم. [ م ُ ت َ ت َ ] ( ع ص ) بپایان برده شده. || ( اِ ) پایان. خاتمه. انجام : و ترتیب این کتاب بر صد باب و چهار قسم نهاده آمد و مختتم ابواب را به مدح سلطان وزرای جهان موشح گردانیده شد. ( جوامع الحکایات چ معین ج 1 ص 27 ).
مختتم. [ م ُ ت َ ت َ ] ( ع ص ) بپایان برده شده. || ( اِ ) پایان. خاتمه. انجام : و ترتیب این کتاب بر صد باب و چهار قسم نهاده آمد و مختتم ابواب را به مدح سلطان وزرای جهان موشح گردانیده شد. ( جوامع الحکایات چ معین ج 1 ص 27 ).
مختتم . [ م ُ ت َ ت َ ] (ع ص ) بپایان برده شده . || (اِ) پایان . خاتمه . انجام : و ترتیب این کتاب بر صد باب و چهار قسم نهاده آمد و مختتم ابواب را به مدح سلطان وزرای جهان موشح گردانیده شد. (جوامع الحکایات چ معین ج 1 ص 27).
مختتم . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) به پایان برنده . نقیض مفتتح . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پایان برنده و به انجام رساننده . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
به پایان برنده، به انجام رساننده.
کلمات دیگر: