extensive and waterless deserts, plateaus
فلوات
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
جمع فلات
( اسم ) تار تان تانه مقابل پود : تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته تا تار و پود پوده شد فلات آن فوات .
( اسم ) تار تان تانه مقابل پود : تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته تا تار و پود پوده شد فلات آن فوات .
لغت نامه دهخدا
فلوات. [ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ فلاة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بیابانها. ( یادداشت مؤلف ) :
سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات
تو قدر آب چه دانی که در کنارفراتی ؟
سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات
تو قدر آب چه دانی که در کنارفراتی ؟
سعدی.
رجوع به فلاة شود.فرهنگ عمید
= فلات١
فلات١#NAME?
کلمات دیگر: