با برق اب طلا يا نقره دادن به , اب فلزي دادن , ابکاري فلزي کردن , وادار کردن , بر ان داشتن , مجبور ساختن , بجلو راندن , سوق دادن , بردن , حرکت دادن
ادفع
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
ادفع. [ اَ ف َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از دفع. راننده تر.
پیشنهاد کاربران
دور می کند
کلمات دیگر: