( مصدر ) دلجویی کردن .
تفقد کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تفقد کردن. [ ت َ ف َق ْ ق ُک َ دَ ] ( مص مرکب ) تفقد فرمودن. دلجوئی و غمخواری کردن. ( ناظم الاطباء ) : مدت دو سال است تا تفقدش میکنم و تعهد واجب می دارم. ( سندبادنامه ص 195 ).
شکرفروش که عمرش دراز باد، چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را.
روزی تفقدی کن درویش بینوا را.
شکرفروش که عمرش دراز باد، چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را.
حافظ ( دیوان چ غنی ص 4 ).
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا را.
حافظ ( ایضاً ص 5 ).
رجوع به تفقد و دیگر ترکیب های آن شود.پیشنهاد کاربران
دلجویی کردن
نظر کردن
|| عنایت کردن. توجه کردن. مورد توجه و عنایت قرار دادن. تفقد کردن : چون از آن فراغت حاصل افتاد نظرها کنیم اهل خراسان را و این شهر به زیادت نظر مخصوص باشد. ( تاریخ بیهقی ص 36 ) .
چو رنجورم به حال من نظر کن
مرا درمان از آن لعل و شکر کن.
نظامی.
شنیده ام که نظر می کنی به حال ضعیفان
تبم گرفته دلم خوش به انتظار عیادت.
سعدی.
بود که صدرنشینان بارگاه قبول
نظر کنند به بیچارگان صف نعال.
سعدی.
گر نظری کنی کند کشته ٔ صبر من ورق
ور نکنی چه بر دهد کشت امید باطلم.
سعدی.
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست.
حافظ.
|| عنایت کردن. توجه کردن. مورد توجه و عنایت قرار دادن. تفقد کردن : چون از آن فراغت حاصل افتاد نظرها کنیم اهل خراسان را و این شهر به زیادت نظر مخصوص باشد. ( تاریخ بیهقی ص 36 ) .
چو رنجورم به حال من نظر کن
مرا درمان از آن لعل و شکر کن.
نظامی.
شنیده ام که نظر می کنی به حال ضعیفان
تبم گرفته دلم خوش به انتظار عیادت.
سعدی.
بود که صدرنشینان بارگاه قبول
نظر کنند به بیچارگان صف نعال.
سعدی.
گر نظری کنی کند کشته ٔ صبر من ورق
ور نکنی چه بر دهد کشت امید باطلم.
سعدی.
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست.
حافظ.
کلمات دیگر: