بمعنی حکمت
تفلسف
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تفلسف. [ ت َ ف َ س ُ ] ( ع مص ) بمعنی حکمت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تعاطی فلسفه کردن و حکمت داشتن و مهارت در چیزی. ( از اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
فلسفیدن، فلسفه ورزیدن
تفلسف: با فلسفه بافی و بزرگ نمائی خود، مخاطب را گیج کردن و به اشتباه انداختن.
کلمات دیگر: