کلمه جو
صفحه اصلی

بردج

فرهنگ فارسی

معرب برده اسیر .

لغت نامه دهخدا

بردج . [ ب َ دَ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان دواج و داریان بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 3791 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


بردج . [ ب َ دَ] (معرب ، اِ) معرب برده . اسیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المعرب ) (آنندراج ). بندی . (ناظم الاطباء).


بردج. [ ب َ دَ ] ( اِخ ) قصبه ای از دهستان دواج و داریان بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه آن 3791 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

بردج. [ ب َ دَ] ( معرب ، اِ ) معرب برده. اسیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( المعرب ) ( آنندراج ). بندی. ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه عمومی

بردج، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان شیراز در استان فارس ایران است.
این روستا در دهستان داریان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۴۶ نفر (۱۱۶خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

سلام
کلا شیرازی ها به جای کنار از واژه بر استفاده میکرده اند
و معنی بردج یعنی کنار دج
چون روستا در کنار یک دج نظامی قرار گرفته است
معنی برده یعنی اسیر ماملا اشتباه هست
لطفا اصلاح کنید

بردجی ها به کنار میگن بر. و در قدیم بردج فقط دج مینامیدن و بعد از مدتها یه بر که منظور همون کنار هس بهش اضافه کردن بردج شده . لطفا برده یعنی اسیر رو پاک کنید و به اسمه بزرگه بردج توهین نکنید.

با سلام. کلمه بردج در اصل مخفف کلمه بر دژبان بوده که کلمه بر به معنی فلات یا جایی بلند که قابل سکونت باشدو همچنین به معنی خشکی نیز میباشد. و دژبان هم به معنی نگهبان و مراقب منطقه ای محصور شده میباشد. که با توجه به زمان پادشاهان هخامنشی که در منطقه پاسارگاد و تخت جمشید حکمرانی میکردند و طبیعتا اطراف قلمرو انان باید نگهبانانی از خودشان گمارده میشدند این منطقه نیز به سکونتگاه نگهبانان هخامنشی تبدیل گردید. و تبدیل به ابادی گردید. که یکی از نشانه های ان زبان مردم این روستاست که به گویش پارسی قدیم تکلم میکنند. با گذشت زمان این کلمه تبدیل به بردژ و سپس به بردج که در زبان محاوره ای امروز برده نیز تلفظ میگردد. دودج نیز یکی دیگر از دژها بوده است . با تشکر.


کلمات دیگر: