کلمه جو
صفحه اصلی

رأس الدیر

لغت نامه دهخدا

رأس الدیر. [ رَءْ سُدْ دَ ] ( ع اِ مرکب ) ابن اعرابی گفته است : بمردی گفته میشود که بیارانش ریاست داشته باشد. رئیس رهبانان دیر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

رأس الدیر. [ رَءْ سُدْ دَ ] ( اِخ ) دماغه ای است درساحل شمالی سرزمین فارس و 60هزارگزی مصب رود ملویه و بواسطه داشتن سنگپاره های بزرگ در نزدیکی ساحل ، برای کشتیها خطر بزرگی دارد. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

رأس الدیر. [ رَءْ سُدْ دَ ] (اِخ ) دماغه ای است درساحل شمالی سرزمین فارس و 60هزارگزی مصب رود ملویه و بواسطه ٔ داشتن سنگپاره های بزرگ در نزدیکی ساحل ، برای کشتیها خطر بزرگی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).


رأس الدیر. [ رَءْ سُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) ابن اعرابی گفته است : بمردی گفته میشود که بیارانش ریاست داشته باشد. رئیس رهبانان دیر. (یادداشت مرحوم دهخدا).



کلمات دیگر: