کلمه جو
صفحه اصلی

ژاوژا

لغت نامه دهخدا

ژاوژا. [ وَ ] ( اِ ) خارپشت. ژَاُوژا :
گر سایه عمود تو افتد بفرق او
سر درکشد به سینه عدویت چو ژاوَژا.
عمادالدین یوسف ( از فرهنگ نظام ).

ژاوژا. [ ژَ ] ( اِ ) ژاوَژا. خارپشت :
روز دگر چو شعر تقاضای من شنید
سر درکشید همچو ژَاُوژاز ترس و بیم.
عمادالدین یوسف ( از فرهنگ نظام ).
رجوع به ژیژ شود.

ژاوژا. [ ژَ ] (اِ) ژاوَژا. خارپشت :
روز دگر چو شعر تقاضای من شنید
سر درکشید همچو ژَاُوژاز ترس و بیم .

عمادالدین یوسف (از فرهنگ نظام ).


رجوع به ژیژ شود.

ژاوژا. [ وَ ] (اِ) خارپشت . ژَاُوژا :
گر سایه ٔ عمود تو افتد بفرق او
سر درکشد به سینه عدویت چو ژاوَژا.

عمادالدین یوسف (از فرهنگ نظام ).




کلمات دیگر: