رادوف . (ع اِ) خطهای پیه . (از اقرب الموارد). || شاخ فزونی که از تنه ٔ خرمابن برآمده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، روادیف . (منتهی الارب ). و نیز رجوع به رادفة شود.
رادوف
لغت نامه دهخدا
رادوف. ( ع اِ ) خطهای پیه. ( از اقرب الموارد ). || شاخ فزونی که از تنه خرمابن برآمده باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، روادیف. ( منتهی الارب ). و نیز رجوع به رادفة شود.
رادوف. ( اِخ ) نام مردی از ابی عباد. ( منتهی الارب ).
رادوف. ( اِخ ) نام مردی از ابی عباد. ( منتهی الارب ).
رادوف . (اِخ ) نام مردی از ابی عباد. (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: