آسایش دهنده .
راحت رسان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
راحت رسان. [ ح َ رَ /رِ ] ( نف مرکب ) آسایش دهنده. ( آنندراج ) :
گر زخم یافته دلت از رنج بادیه
دیدار کعبه مرهم راحت رسان شده.
نشتر راحت رسان آخر کجاست.
گرنه رها کن سخن ناکسان.
گر زخم یافته دلت از رنج بادیه
دیدار کعبه مرهم راحت رسان شده.
خاقانی.
بر سر رگهای بازوی رباب نشتر راحت رسان آخر کجاست.
خاقانی.
دوست بود مرهم راحت رسان گرنه رها کن سخن ناکسان.
نظامی.
کلمات دیگر: