کلمه جو
صفحه اصلی

ژنیان

لغت نامه دهخدا

ژنیان . [ ژِن ْ ] (اِ) نانخواه و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان ریزند. (برهان ). همان زنیان است به زای تازی که نانخواه باشد. (آنندراج ).


ژنیان. [ ژِن ْ ] ( اِ ) نانخواه و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان ریزند. ( برهان ). همان زنیان است به زای تازی که نانخواه باشد. ( آنندراج ).

ژنیان. [ ژِ ] ( اِخ ) ( خانه ٔ... یا خان... ) نام منزلی و دهی است نزدیک به شیراز. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

ژنیان . [ ژِ ] (اِخ ) (خانه ٔ... یا خان ...) نام منزلی و دهی است نزدیک به شیراز. (آنندراج ) (انجمن آرا).



کلمات دیگر: