کلمه جو
صفحه اصلی

صلخ

لغت نامه دهخدا

صلخ . [ ص َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس 84هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو باسعیدو به قشم . جلگه ای وگرمسیر. دارای 550 تن سکنه . آب آن از چاه و باران . محصول آنجا غلات . شغل اهالی صید ماهی است . پاسگاه گارد مسلح گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


صلخ . [ ص َ ل َ ] (ع مص ) سخت کر شدن . (منتهی الارب ).


صلخ. [ ص َ ل َ ] ( ع مص ) سخت کر شدن. ( منتهی الارب ).

صلخ. [ ص َ ل َ ] ( اِخ ) دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس 84هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو باسعیدو به قشم. جلگه ای وگرمسیر. دارای 550 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات. شغل اهالی صید ماهی است. پاسگاه گارد مسلح گمرک دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

دانشنامه عمومی

سلخ روستایی است در بخش شهاب از توابع جزیره قشم در استان هرمزگان این روستا مرکز دهستان صلخ است.
جمعیت دهستان صلخ طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۸۵، برابر با ۲۲۸۱ نفر بوده است.این روستا ۴۲۰ خانوار و ۳۸۸ نفر بی سواد دارد.


کلمات دیگر: