<div class="boxBd">تنها ماندن. [ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) منفرد ماندن. جدا از دیگران ماندن. شذوذ. بی همراه شدن : <br>چو تنها بماند آن شه پرخرد<br>بترسیدکز لشکرش بد رسد.<div class="au">فردوسی.</div>رجوع به تنهاو دیگر ترکیبهای آن شود.</div>

تنها ماندن. [ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) منفرد ماندن. جدا از دیگران ماندن. شذوذ. بی همراه شدن : چو تنها بماند آن شه پرخرد بترسیدکز لشکرش بد رسد. فردوسی. رجوع به تنهاو دیگر ترکیبهای آن شود.

لغت نامه دهخدا

<div class="boxBd">منفرد ماندن . جدا از دیگران ماندن . شذوذ . به همراه شدن .</div>

منفرد ماندن . جدا از دیگران ماندن . شذوذ . به همراه شدن .

تنها ماندن

فرهنگ فارسی

لغت نامه دهخدا