کنایه از سخت گیری امساک و کم خرجی .
تنگ گیری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تنگ گیری. [ ت َ ] ( حامص مرکب ) امساک و کم خرجی. ( ناظم الاطباء ). کنایه از سخت گیری. ( آنندراج ): اقتار، حظلان ؛ تنگ گیری در نفقه بر اهل و عیال. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
ز تنگ گیری چرخ خسیس نزدیک است
که در گلوی هما صائب استخوان ماند.
ز تنگ گیری چرخ خسیس نزدیک است
که در گلوی هما صائب استخوان ماند.
صائب ( از آنندراج ).
|| بخل و بخالت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده قبل و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: