لؤلؤ تر. [ ل ُءْ ل ُ ءِ ت َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مروارید رخشان و آبدار و مجازاً اشک و دندان :
بشویدش عارض به لؤلؤ تر
بپالایدش رخ به مشکین عذار.
زده بر لؤلؤ زر لؤلؤ تر.
بسنگ خویشتن درداد گوهر.
بشویدش عارض به لؤلؤ تر
بپالایدش رخ به مشکین عذار.
ناصرخسرو.
به گیسو در نهاده لؤلؤ زرزده بر لؤلؤ زر لؤلؤ تر.
نظامی.
اگر ده در صدف شد لؤلؤ تربسنگ خویشتن درداد گوهر.
نظامی.