اوباشته. [ اَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از اوباشتن. ( یادداشت مؤلف ). بلعکرده :
سراسر شکم هستش انباشته
ز بس گونه گون هرکس اوباشته.
همه سینه اش عنبرافراشته.
سراسر شکم هستش انباشته
ز بس گونه گون هرکس اوباشته.
( گرشاسب نامه ).
بسی گوهر و زر بد اوباشته همه سینه اش عنبرافراشته.
( گرشاسب نامه ).
رجوع به اوباشتن شود.