کلمه جو
صفحه اصلی

نحیس

فرهنگ فارسی

ناحس . نحس .

لغت نامه دهخدا

نحیس. [ ن َ ] ( ع ص ) ناحس. نحس. ( اقرب الموارد ). بانحوست. ( اقرب الموارد ). || عام ُ نحیس ؛ سال قحط. ( ناظم الاطباء ). مجدب. ( اقرب الموارد ). رجوع به ناحس و نحس شود.


کلمات دیگر: